ی آنتی زایون

ی آنتی زایون

امام خامنه ای : اسرائیل باید نابود شود و نابود خواهد شد . ( 90/11/14 )

باعرض سلام و ادب .
به وبلاگ آنتی زایون (ضد صهیون ) خوش آمدید .


استفاده از مطالب وبلاگ بدون ذکر منبع بلامانع است البته در صورتی که مطلب عنوان شده در پست ، منبع نداشته باشد .
http://antizion.blog.ir

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
نویسندگان
پیوندهای مذهبی

شهیدی که جزء السابقون السابقون بود

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۴۸ ب.ظ


سید محمد سعید جعفری کرمانشاهی 18 بهمن ۱۳۳۱ در قصرشیرین و در ایام تصدی پدرش بر گمرک خسروی به دنیا آمد. سلسله ایشان از سادات قدیمی و اصیل کرمانشاه بود و با چهل واسطه به امام حسن ابن علی ابن ابیطالب(ع) میپیوست

به امام زمان قسم تا به امروز یک نگاه حرام نکرده‌ام

سید شجاع الدین جعفری، برادر سعید، نقل میکند: «شبی که مرحوم آقاسعید در بامداد آن، شهید شدند دسته‌ی ما عملیات داشتیم. یکی دو ساعت به غروب مانده بود که آقا سعید به من گفتند: «آقا شجاع برویم غسل کنیم.» نزدیک محل استقرار ما در قره بلاغ یک موقعیتی بود به نام چم امام حسن(ع) که از سر شاخه‌های رود الوند به حساب می‌آمد، آب زلالی داشت و عمقش هم تقریباً به اندازه یک نفر بود.

در مسیر تا چم امام حسن (ع) آقا سعید با من صحبت می‌کرد. از اهمیت امر به معروف و نهی از منکر و لزوم پرهیزکاری سخن می‌گفت. ...صحبت هایمان تا زمان بیرون آمدن از آب ادامه یافت. توصیه هایی به من فرمود از جمله آنکه گفت: «شاربت بلند شده آن را کوتاه کن» و فرمود که: «تو الان در سِنّی قرار داری که در معرض نگاه حرام هستی. چشمانت را پاک نگهدار و از گناه دوری کن» عرض کردم: «آقا سعید روزگار طوری نیست که بشود تقوا را آنطور که شما می‌گویید نگه داشت. صبح که از منزل بیرون میآئیم کسانی را می‌بینیم که حجابشان را درست رعایت نمی‌کنند»

آقا سعید همانطور که سرش را با حوله خشک می‌کرد، پرسید: «سن شما بیشتر است یا من؟» گفتم: شما. حوله را از روی صورتش کنار زد و گفت: «به وجود مقدس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تا به امروزیک نگاه حرام نکرده‌ام» این قسم بزرگترین قسم سعید بود و چنان این حرف را محکم زد که اشک در چشمانم حلقه بست... .



استدلالی که معلم غیر مذهبی را ساکت کرد

آیت رشیدی از همرزمان سعید نقل میکند:

«روزی سر کلاس درس سالهای دوم و سوم دبیرستان قدیم بود. بعضی از بچه‌ها تازه ریش در آورده بودند و تحت تأثیر سعید ریش گذاشته بودند. یکی از دبیرها که خیلی غیر مذهبی بود به یکی از بچه‌ها گفت: ریشت را چرا نمی‌تراشی؟ دفعه دیگر که آمدی سر کلاس ریشت را می‌تراشی! آن دانش‌آموز هم حول شد و گفت چشم آقا.  سعید بلند شد و گفت: آقا چرا ریشش را بتراشد؟ خود سعید آن موقع هنوز به طور کامل و پرپشت ریش در نیاورده بود. آن دبیر گفت: چون کثیف است، آلوده می‌شود. سعید گفت: شما هفته‌ای چند بار حمام می‌روید؟ گفت: هفته‌ای یکی دو بار. گفت: آقا ریش این بلندتر است یا موی سر شما؟ تازه این ریشش را روزی سه، چهار مرتبه با وضو می‌شوید و اما شما موی سرتان را هفته‌ای یکی دوبار می‌شوئید. همه بچه‌ها خندیدند و آن دبیر سعید را از کلاس بیرون کرد اما جلسه بعد که سعید در کلاس بود و آن بچه هم ریشش را کوتاه نکرده بود معلم دیگر چیزی نگفت.»


 


شاید جنازه‌های ما پیغام جنگ را به مردم برساند

آقای داوود به‌مرام نقل میکند: «در نکتهای من از ایشان سئوال کردم، به آقا سعید گفتم که ایده شما از این تشکیل جبهه چیست؟ مثلاً چرا اصرار بر مسئله جهاد و شهادت دارید؟ ارتش باید بیاید و جلو عراق بایستد. به علاوه اگر ما هم می‌خواهیم کاری بکنیم یک منطقهای که عراقییها را بهت رببینیم و بتوانیم به صورت چریکی پیشروی کنیم، تیراندازی کنیم به آنها صدمه بزنیم و برگردیم نه اینکه در سر پل رودرروی عراقیها بایستیم.»

آقا سعید فرمودند: "جنگ عراق با ما، مثل مبارزات کردستان نیست که هدف، تنها ضربه زدن به گروهکها باشد. این نبرد یک ارتش با ماست اگر آنها احساس کنند که هیچ جبهه‌ی منسجمی در برابرشان وجود ندارد تا تهران خواهند رفت. ما باید از پیشروی آنها جلوگیری کنیم، آسیب به آنها کافی نیست. بعلاوه سیزده هزار نیرویی که در پادگانها هستند بدون آنکه هیچ گونه فعالیتی داشته باشند، بنیصدر هم اجازه ورودشان را در جنگ نمی‌دهد. ما آمده‌ایم اینجا ...[تا] شاید جنازه‌های ما پیغام جنگ را به مردم برساند و غیرت نیروهای مسلح را به خروش آورد تا از پادگانها به سوی جبهه‌ها بیرون بیایند. بله ما آمدهایم اینجا که شهید شویم"..

شهادت در حالت سجود

آقای داریوش بذری همراه سعید در 4 آبان 1358، اتفاقات آن روز را اینگونه میگوید: «... با مشخص شدن مسیر، به صورت صفی حرکت کردیم. شهید سید محمدسعید جعفری و شهید بختیاری نفرات اول و دوم بودند و من پشت سر آنها در حال حرکت بودم. آقای علی اکبر همتی و شهید بابایی نیز بعد از ما قرار داشتند. با فاصلهای حدود سیصدمتر برادران شهید جعفری نیز می‌آمدند.

در طول مسیر چندین بار من و علی اکبر همتی از شهید جعفری درخواست کردیم تا با توجه به شناخت مسیر، ما پیشاپیش گروه حرکت کنیم ولی انگار او کلام ما را نمیشنید. در آن لحظات پیش خودم فکر کردم که شاید ایشان به جهت موضوعی که چند شب پیش در بلندی قراویز اتفاق افتاد از ما مکدر شده است اما بعداً فهمیدیم که اینطور نیست. انسانهای آسمانی به آسمان تعلق دارند و کلام زمینی‌ها را نمیشنوند. «مَضْرُوبَةٌ بَینَهُمْ وَ بَینَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ اَلْعِزَّةِ وَ أَسْتَارُ اَلْقُدْرَةِ» (خطبه حضرت امام علی (ع) در خلقت آدم و آسمانها و زمین).

به پیکر شهدا که رسیدیم ایشان و شهید عزیزی که اهل نهاوند بود جلو رفتند، من در فاصله چند متری آنان قرار داشتم. شهید باقر بابایی و علی اکبر همتی از پشت سر دویدند و بین من و آن عزیزان قرار گرفتند ناگهان نور و صدای دو یا سه انفجار دیده و شنیده شد و همهی ما بر روی زمین افتادیم. پس از لحظاتی متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده، به آرامی برخاستم، دیدم که شهید جعفری رو به قبله و به حالت سجده بر زمین افتاده بود.»

 

منبع

نظرات (۸)

سلام بزرگوار
خاطرات زیبایی رو از این شهید عزیز نقل کردید . انشاءاله خداوند تبارک و تعالی بر درجات ایشان بیافزاید و همه ما از شفاعتشون بهره مند شویم . با اجازه شما از این مطلب در وبلاگم استفاده می کنم .
پاسخ:
سلام
خواهش می کنم . ممنون که انتشار می دید .
  • علیرضا رضایی
  • واقعا آدم به حال این شهدا غبطه می خوره 

    التماس دعا
    سلام
    بزرگوار ، ممنون که قابل دونستید .
    نوشته بودید : ولی گاهی اوقات دست انداز نیستا دره هست وای از اون زمانا یعنی ...

    پاسخ : بله ، واقعاً همین طوره . اما همون هم حکمته خواهرم ! انشاءاله که از همه سختی ها سربلند بیرون بیایم .


    سلام

    و عید شما هم مبارک

    با تاخیر!!!

     

    سلام آبجی ببخشی که دیر سر زدم درگیر مشکلاتم ایشالا از این ببعد سعی می کنم هر وقت اومدم بهت سر بزنم و از مطالب مفیدت استفاده کنم.
    پاسخ:
    علیک سلام
    عجبه ...
    age ba tabadol link movafeghi khabar bede 
    پاسخ:
    سلام
    وبلاگتون رو دیدم ادم وحشت میکنه .
    سلام
    ما هم آماده شهادت هستیم

    و منتظر فرمان امر ولایت فقیه و ان شاالله منتظر حضرت صاحب الامر
    پاسخ:
    سلام
    ان شاء الله نصیبتون بشه .

    ز راه پاک شهیدان نرفته جا ماندیم

    خدا کند برسانی به فاطمیه مرا

    اگه اجازه بدید ازاین مطلب خیلی خوشم اومد و قابل استفاده ست برای حفظ نگاه و خودتون میدونید تو این دور وزمونه چ خبره میخام کپی کنم اگه اجازه بدین

    اگر با تبادل لینک موافقید بفرمایید

    یا حق

    پاسخ:
    خواهش میکنم کپی کنید خوشحال میشم از انتشارش و نیاز به ذکر منبع هم نیست .
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی