روضه صحیح حضرت قاسم (ع)
روضه صحیح حضرت قاسم (ع) بر اساس مقاتل معتبر :
اگر امام حسین علیه السلام در عالم ظاهر بیاید و ببیند ، خواهد گفت که شما بکلی قیافه حادثه را تغییر داده اید . ما قاسمی درست کردهایم که آرزویش فقط دامادی بوده ، آرزوی عمویش هم دامادی او بوده ! این را شما با قاسمی که در تاریخ بوده است مقایسه کنید . تواریخ معتبر این قضیه را نقل کردهاند که در شب عاشورا امام علیه السلام اصحابش را در خیمه عند قرب الماء (1) یا نزدیک آن خیمه جمع کرد و آن خطابه بسیار معروف شب عاشورا را به آنها القاء کرد که نمیخواهم آن را به تفصیل نقل کنم . در این خطبه امام بطور خلاصه به آنها میگوید شما آزاد هستید . امام نمیخواسته کسی رو دربایستی داشته باشد و خودش را مجبور ببیند ، حتی کسی خیال کند که به حکم بیعت لازم است بماند . لذا میگوید همه شما را آزاد کردم ، همه یارانم ، خاندانم ، برادرانم ، فرزندانم ، برادرزادههایم . اینها جز به شخص من به کس دیگری کار ندارند ، شب تاریک است و از این تاریکی شب استفاده کنید و بروید و آنها هم قطعا با شما کاری ندارند . در اول هم از اینها تجلیل میکند و میگوید منتهای رضایت را از شما دارم ، اصحابی بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم ، اهل بیتی بهتر از اهل بیت خودم سراغ ندارم .
اما همه آنها بطور دسته جمعی میگویند آقا چنین چیزی مگر ممکن است ، جواب پیغمبر را چه بدهیم ، وفا کجا رفت ، انسانیت کجا رفت ، محبت کجا رفت ، عاطفه کجا رفت ؟ و آن سخنان پر شوری که آنجا گفتند که واقعا دل سنگ را کباب میکند ، یعنی انسان را به هیجان میآورد . یکی میگوید مگر یک جان هم ارزش این حرفها را دارد که کسی بخواهد فدای شخصی مثل تو کند ، ای کاش هفتاد بار زنده میشدم و هفتاد بار خودم را فدای تو میکردم . آن یکی میگوید هزار بار ، دیگری میگوید ای کاش امکان داشت جانم را فدای تو کنم ، بعد بدنم را آتش بزنند ، خاکسترش کنند ، آنگاه خاکسترش را بباد دهند و دوباره مرا زنده کنند و باز . . . اول کسی که به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد همه بنی هاشم . همینکه این سخنان را گفتند ، امام مطلب را عوض کرد و از حقایق فردا قضایائی را گفت . به آنها خبر کشته شدن را داد که همه آنها درست مثل یک مژده بزرگ تلقی کردند . همین جوانی که این قدر به او ظلم میکنیم و آرزوی او را دامادی میدانیم ، سؤالی کرد که در حقیقت خودش گفته است که آرزوی من چیست ؟ وقتی که جمعی از مردان در مجلسی اجتماع میکنند ، یک بچه سیزده ساله در جمع آنها شرکت
نمی کند ، پشت سر مردان مینشیند .
مثل اینکه این جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر میکشید که دیگران چه میگویند . وقتی که امام فرمود همه شما کشته میشوید ، این طفل با خودش فکر کرد که آیا شامل من هم خواهد شد یا نه ؟ آخر من بچه هستم شاید مقصود آقا این است که بزرگان کشته میشوند و من هنوز صغیرم . لذا رو کرد به آقا و عرض کرد : و انا فی من یقتل ؟ آیا من هم جزء کشته شدگان هستم یا نیستم ؟ حالا ببینید آرزو چیست ؟ امام فرمود اول من از تو یک سؤال میکنم ، جواب مرا بده ، بعد من جواب تو را می دهم . من اینطور فکر میکنم که آقا این سؤال را مخصوصا کرد ، میخواست این سؤال و جواب پیش بیاید تا مردم آینده فکر نکنند که این جوان ندانسته و نفهمیده خودش را به کشتن داد ، و
نگویند این جوان در آرزوی دامادی بود ، دیگر برایش حجله درست نکنند ، جنایت نکنند . لذا آقا فرمود که اول من سؤال میکنم : « کیف الموت
عندک » پسرکم ، فرزند برادرم ، اول بگو که مردن و کشته شدن در ذائقه تو چه مزهای دارد ؟ فورا گفت : « احلی من العسل » ، از عسل شیرین تر است .
اگر از ذائقه میپرسی ، که مرگ از عسل در ذائقه من شیرینتر است . یعنی برای من آرزوئی شیرینتر از این آرزو وجود ندارد . منظره چقدر تکان دهنده است ! اینهاست که این حادثه را یک حادثه بزرگ تاریخی کرده و ما باید این حادثه را زنده نگه داریم . چون دیگر حسینی پیدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسنی . این است که این مقدار ارزش میدهد نه که بعد از چهارده قرن اگر یک چنین حسینیه ای ( 2 ) بنامشان بسازیم کاری نکردهایم . و گرنه آرزوی دامادی داشتن که وقت صرف کردن نمی خواهد ، پول صرف کردن نمیخواهد ، حسینیه ساختن نمیخواهد ، سخنرانی نمیخواهد . ولی اینها جوهره انسانیت هستند ، مصداق « انی جاعل فی الارض خلیفه » ( 3 ) هستند ، اینها بالاتر از فرشته هستند . امام بعد از گرفتن این جواب فرمود : فرزند برادرم تو هم کشته میشوی ، « بعد ان تبلو ببلاء عظیم » اما جان دادن تو با دیگران خیلی متفاوت است و گرفتاری بسیار شدیدی پیدا میکنی . لذا روز عاشورا پس از آنکه با اصرار زیاد اجازه رفتن به میدان را گرفت ، از آنجا که بچه است ، زرهی متناسب با اندام او وجود ندارد ، کلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد ، اسلحه و چکمه مناسب با اندام او وجود ندارد ، نوشتهاند عمامهای به سرگذاشته بود کانه فلقه القمر (4) همین قدر نوشتهاند بقدری این بچه زیبا بود که دشمن گفت مثل یک پاره ماه است .
بر فرس تندرو هر که تو را دید گفت
برگ گل سرخ را باد کجا میبرد
راوی گفت دیدم بند یکی از کفشهایش باز است و یادم نمیرود که پای چپش هم بود . از اینجا معلوم میشود چکمه پایش نبوده است . نوشتهاند که امام کنار خیمه ایستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر است ، که یک مرتبه فریادی شنید . نوشته اند امام به سرعت یک باز شکاری روی اسب پرید و حمله کرد . آن فریاد ، فریاد یا عماه قاسم بن الحسن بود . آقا وقتی به بالین این جوان رسید در حدود دویست نفر دور این بچه را گرفته بودند . امام حمله کرد آنها فرار کردند و یکی از دشمنان که از اسب پائین آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا کند ، خودش در زیر پای اسب رفقای خود پایمال شد . آن کسی را که میگویند در روز عاشورا در حالی که زنده بود . زیر سم اسبها پایمال شد ، یکی از دشمنان بود نه حضرت قاسم . بهر حال حضرت وقتی به بالین قاسم رسیدند که گرد و غبار زیاد بود و کسی نمیفهمید قضیه از چه قرار است . وقتی که این گرد و غبارها نشست ، یک وقت دیدند که آقا بر بالین قاسم نشسته و سر قاسم را به دامن گرفته است . این جمله
را از آقا شنیدند که فرمود : « یعز و الله علی عمک ان تدعوه فلا یجیبک او یجیبک فلا ینفعک صوته » ( 5 ) برادرزاده ! خیلی بر عموی تو سخت است که تو او را بخوانی ، نتواند تو را اجابت کند ، یا اجابت بکند ، اما نتواند برای تو کاری انجام بدهد . در همین حال بود که یک وقت فریادی از
این جوان بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد .
خدایا عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما . ما را به حقایق اسلام آشنا کن .
این جهل ها و این نادانیها را به کرم و لطف خودت از ما دور بگردان . توفیق عمل و خلوص نیت به همه ما عنایت بفرما . حاجات مشروعه ما را بر آور . اموات همه ما را ببخش و بیامرز .
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
پاورقی :
1 - بحار الانوار جلد 44 صفحه 392 ، اعلام الوری صفحه 234 ، از ارشاد شیخ مفید صفحه 231 ، مقتل الحسین مقرم صفحه . 257 معلوم میشود که خیمهای بوده است که اختصاص به مشکهای آب داشته و از همان روزهای اول آبها را در آن خیمه جمع میکرده اند .
2 - منظور ، حسینیه ارشاد است .
3 - سوره بقره آیه . 30
4 - مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 صفحه 106 ، و نظیر این عبارت در اعلام الوری صفحه 242 و اللهوف صفحه 48 و بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 و ارشاد شیخ مفید صفحه 239 و مقتل الحسین مقرم صفحه 331 و تاریخ طبری صفحه 256 ذکر شده است
5 - مناقب این شهر آشوب جلد 4 صفحه 107 ، اللهوف صفحه 38 بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 ، ارشاد شیخ مفید صفحه 239 ، اعلام الوری صفحه 243 ، مقتل الحسین مقرم صفحه 332 ، تاریخ طبری جلد 6 صفحه . 257
منبع : برگرفته از کتاب حماسه حسینی اثر استاد شهید مطهری
مطالب مرتبط :
شناخت روضه های دروغ 1 + دانلود کتاب