اسلام آوردن سلمان
«سلمان در سال نخست هجری و احتمالاً در ماه جمادی الاولی اسلام آورد. خلاصه داستان زندگی سلمان تا اسلام آوردن وی، مطابق نقل صغانی، چنین است:
«او که در دل خود تشنگی سیری ناپذیری برای کشف حقیقت احساس می کرد، در سرزمین خود، ایران تعالیمی را از یک راهب مسیحی آموخت. خانواده اش از ماجرا مطلع شدند و در صدد برآمدند که راهب را بیرون کنند، اما سلمان، به جهت اشتیاقی که برای درک حقیقت داشت، به طور پنهانی به همراه آن راهب عازم موصل شد. سلمان در آنجا راهبان متعددی را ملاقات کرد و چند ماه بعد همراه یکی از ایشان به بیت المقدس رفت... آخرین کشیشی که سلمان او را ملاقات کرده بود به هنگام وفات خود به سلمان بشارت داد که به زودی در میان عرب پیامبری ظهور خواهد کرد که صدقه نمی خورد ولی هدیه قبول می کند و بین دو کتف او مهر نبوت قرار دارد.
راهب به سلمان فرمود که اگر آن پیامبر را درک کردی به وی ایمان بیاور. در نهایت، سلمان در قباء به حضور پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ رسید و خرمایی را به عنوان صدقه به آن حضرت تعارف کرد. پیامبر نخورد و به اصحاب فرمود که بخورند. سلمان در دل خود این را یک نشانه دانست. سلمان، پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را برای بار دوم در مدینه ملاقات کرد و این بار خرمایی را به عنوان هدیه به آن حضرت تقدیم کرد. پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ آن را تناول کرد. سلمان این را نشانه دوم محسوب کرد.
او برای بار سوم پیامبر را در بقیع به هنگام تشییع پیکر یکی از یارانش دید و بر او سلام کرد و سپس در پشت سر حضرت قرار گرفت تا بلکه در موقعیت مناسب مهر نبوت را ببیند. پیامبر که متوجه ماجرا بود مهر نبوت را به سلمان نشان داد. سلمان با دیدن این نشانی قطعی منقلب شد و با چشمانی گریان خود را به پیامبر چسبانید و آن حضرت را بوسید و اسلام آورد و داستان زندگی خود را برای آن حضرت تعریف کرد. سلمان که تا این زمان برده بود پس از این ماجرا با اربابش قرارداد رهایی از بردگی امضا کرد. او برای پرداخت مبلغ تعیین شده در قرارداد کار می کرد و پیامبر ـصلی اللّه علیه و آله ـ در این راه او را یاری می داد.»
نخستین جنگی که سلمان در آن حضور داشت، بنا بر گزارش های تاریخی مختلف، جنگ خندق یا جنگ بدر بود. پس از آن نیز وی در همه جنگ ها حضور داشت.»