
عمریـستـــ نبـودنـتـــ را ،
در ثـانیه های بغـض آلـودم نفـس میکشم .
روزگـار ،
مدام نبـودنـتــ را ، بـه رخم میـکشد ،
و نیـامدنـتـــ را ،
بـرایـم " دیکـته " میـکند .
و من همچـنان نمره ام " صـِفـر " میـشـود . . .
نیـامدنـتــ را هنـوز یـاد نـگرفتـه ام.
.
.
┘◄ آقـا اجـازه ! ؟
من ، دوسـتـــ دارمتـان . . .
صبرم از کاسه دگر لبریز است
اگر این جمعه نیاید چه کنم ؟!
آن قدر من خجل از کار خودم
اگر این جمعه بیاید چه کنم ؟! " ... :