تطبیق وقایع قرآنی در سیر انسانی
آیت الله صمدی آملی :
باید تمامی آیات قرآن را از بدو تا ختم آن در نفس و اطوار وجودی و شئون اطوار آن پیاده نمود. به عنوان مثال یکی از آیاتی که اشارة مستقیم به ذبح خُلق و خوی های ناشایست و کندن و نابود نمودن آنها از حریم دل دارد آیة 260 از سوره مبارکه بقره است که از جانب ابراهیم خلیل چنین حکایت مینماید که «و اذ قال ابراهیم ربّ أرنی کیف تحیی الموتی قال أولم تؤمن قال بلی و لکن لیطمئن قلبی قال فخذ أربعه من الطیر فصرهنّ إلیک ثم اجعل علی جبل منهنّ جزءاً ثم ادعهنّ یأتینک سعیاً و اعلم انّ الله عزیز حکیم».
یعنی: و چون ابراهیم گفت بار پروردگارا به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد، خداوند فرمود: باور نداری؟ گفت آری باور دارم لکن میخواهم تا به مشاهدة آن، دلم آرام گیرد. خداوند فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آنها به هم درآمیز نزد خود، آنگاه هر قسمتی بر سر کوهی بگذار پس آن مرغان را بخوان تا بسوی تو شتابان پرواز کنند و آنگاه بدان که خداوند بر همه چیز توانا و به حقایق امور عالم داناست.
همانگونه که در ظاهر آیه شریفه آمده است جناب ابراهیم «عَلَیهِ السَلام» در این کریمه خواست تا حقیقت اسم شریف «محیی» را مسّ نموده و در مقام شهود آن برآید لذا از حق متعال چگونگی احیاء را طلب کرد که «ربّ أرنی کیف تحیی الموتی» لذا به حضرتش گفته شد چهار مرغ که عبارتند از کرکس و اردک و طاووس و خروس را بگیر و پاره پاره کن و گوشتهای آنها را در هم بنما و بالای هر کوهی قسمتی از آن را بگذار، سپس آنها را بخوان تا به سوی تو شتابان پرواز کنند.
حضرت این چهار مرغ راتهه کرد و آنها را در هم کوبید و با هم مخلوط کرد و بالای ده قلّه کوهی نهاد، سپس آنها را صدا زد و این ذرات درآمیخته از هم تفکیک شدند و هر یک از آن چهار تا بار دیگر تشکیل شده و به سوی حضرتش پرواز کردند.
اگر چه اکنون درصدد انکار تحقّق چنین قضیه ای در خارج نیستیم چرا که از نظر عقلی وقوع قضایایی از این قبیل ممکن بوده و استحاله عقلی ندارد زیرا انسان کامل صاحب ولایت کلیه است و وی را دست تصرّف بر مادّه کائنات است.
اما با توجه بدین اصل که قرآن صورت کتبیّة انسان کامل است و تمامی آیات آن حکایت از احوال گوناگون سالک اِلی الله در سیر صعودی دارد، عمده آن است که اهتمام وافر به دریافت تفسیر انفسی آیات داشته باشیم.
به عنوان مثال در حدیثی از صادق آل محمّد _ صلی الله علیه و آله و سلم _ میخوانیم کهآقا فرمودند: حیوانات صُوَر و مُثُلِ اعمالِ شما هستند.
این حکم حکیم صادر از لسان عصمت مبیّن بسیاری از حقایق در آیات وروایات خواهد بود. فی المثل باید دید هر یک از انواع اربعة مذبوحه که عبارت بود از کرکس و اردک و طاووس و خروس حاوی چه خصائصی است که در آیة شریفه امر به ذبح آنها شده است. به تعبیر دیگر هر یک از این حیوانات بیانگر چه خُلق و خوی زشتی هستند که حق متعال به پیغمبر خود دستور ذبح و نابودی آنها را صادر مینماید. با مطالعه و تأمّل در خصوصیات این حیوانات دانسته میشود که هر کدام از اینها حاوی صفاتی هستند که وجود آنها در انسان رذیله به حساب آمده و او را مستحقّ عقاب خواهد ساخت مثلاً صفت بارز خروس شهوترانی است که وجود آن که افراط در شهوت است، در انسان رذیله بشمار میآید و یا اینکه خصوصیّت غالب بر طاووس میل به زر و زیور و نقش و نگار و زیبایی و تجملات دنیایی و کبرو خودخواهی است که باز هم وجود آن در انسان از خصائص ناپسند بشمار میآید. همچنین است صفاتی چون لجن خوری و مرده خواری که به ترتیب در حیواناتی چون اردک و کرکس نمودِ بیشتری دارد و هریک از آنها در انسان مانع از رسیدن او به کمالات لایق انسانی میشود. لذا باید هر یک از این صفات را در خود کشت تا بالهای طیران به عالم قدس گشوده شود.
حضرت مولی (روحی فداه) در باب دوم دفتر دل اشاره به حقایق مذکور دارند، آنجا که میفرمایند:
بـــرای مسّ ســــرّ اســم محیــــی بخواهـد از خــدایش کیف تحـیــی
بـــــاذن او بیــــابد رهنمـــــون را بگیــرد چهــار مـرغ گـونه گـون را
چه مرغـــان شگفـت پــر فسوسـی ز نسـر و بـط و طاووس و خــروسی
نمـــایـد هـــر یکـی را پــاره پــاره بـه هــرکـوهی نهـــد جـزئی دوباره
بخــــواند نــــام آنــان را بــه آواز که در دم هر چهــار آیــد بـه پــرواز
تــرا هر چهــار مرغ انــدر نهادست که روحـت از عـروجش اوفتـادست
تــرا تـــا خسّت نفــس است، بطّـی کـه بــالای و لجن، در بحر و شطّی
همی جـو شد ز شهوت، دیک، دانی زخـــارف آنِ طاووس است و آنــی
چـو نسری، کــرکس مردار خواری ببیـن انـــدر نهـــاد خــود چه داری
کُـــش ایــن چـــار مرغ بی ادب را که تـــا یـــابی حیــات بوالعجب را
بدین نکته علیا دانسته میشود که...
قضیة حضرت آدم یک قضیة شخصی هفت یا هفتاد هزار سال قبل که آن جداعلای ما آدم دچار آن شده است نمیباشد بلکه جناب عالی هم اگر بخواهی همانند آدم به سوی آدمیت حرکت کنی، برای تو هم چنین مشکلاتی وجود دارد. به عنوان مثال حضرت آدم آمد تا به سوی آدمیت حرکت کند اما همین که همجنس دارد و باید با همجنسش همبستر شود، این اوّلین گرفتاری اوست چرا که جوابگوئی به قوة شهوت که از جملة آن میل به مجامعت با جنس مخالف است تعلّق به عالم مادون بشمار آمده و تعلّق با توحّد سازگار نیست، از طرفی همین خدایی که به من و تو میفرماید: «عرش و فوق عرش من منتظر توست بیا و خود را بدان جا برسان» همین خدا به من و تو دستور داده که همسر بگیرید و فرموده: ازدواج نصف دینت را حفظ میکند. اتفاقاً اوّلین مشکلی هم که در سیرانسانی بر هر فردی رخ میدهد همین است. این را باید چه کار کرد؟ آیا به آن رو کند یا نکند؟ در جای دیگر فرمودند: اگرکسی همسر داشته باشد و چهار شب با همسرش در بستری بخوابد و به همدیگر پشت کنند، خلاف است. حتی فرمودند: اگر کسی همسری دارد و چهار ماه با همسرش مواقعه ننماید، او حرام شرعی مرتکب شده و باید توبه کند. در جای دیگر فرمودند: بر شما واجب است خرج و مخارج همسرتان را نیز تأمین کنید، غذا و لباسش رابدهی، به اندازة کافی او را تفریح و زیارت هم ببری و...
حال باید با این همسر و حوّای در منزل چه کرد؟ با او باشیم یا نباشیم؟ خواهید دید به محض اینکه به دامن ازدواج افتادید، از بهشت به درآمدهاید و به تعبیری به گرفتاری افتادهاید. و صد البته کسی که میخواهد آدم بشود باید بداند که آدمیت با گرفتاری همراه است که «لقد خلقنا الانسان فی کبد»[سوره البلد آیه۴] یعنی انسان را در سختی بزرگ میکنیم. اگر کسی از لا بهلای سختیها بالا نرود اصلاً بزرگ نمیشود.
مطلب مرتبط :